اصول سخنرانی : ترغیب و ایجاد انگیزه
در
این بخش، سومین وظیفه یک سخنران خدمت شما عزیزان ارائه میشود. محور این
بحث، ترغیب و تشویق و ایجاد انگیزه سخنران است. بسیاری از مسائل و موضوعاتی که در منبر و
سخنرانیها مورد بحث و بررسی قرار میگیرد، اگرچه به خودی خود از اعتبار و
اهمیت بالایی برخوردار است ولی به دلیل روشن نشدن اهمیت مساله، جذابیت
چندانی ندارد.
سخنران میتواند در ابتدای سخنرانی خود، انگیزه در
مخاطبین ایجاد کرده و علت طرح بحث و اهمیت آن را بیان کند. توجه به اهمیت و
جایگاه موضوع، باعث جذابیت و فراگیری قابل توجهی در مخاطبین خواهد شد.
[درباره
این مساله باید گفت که سخنران] ابتدا شنوندگان را از هدف سخن آگاه مىسازد
و [به عنوان مثال] مىگوید جلسه امروز براى ارائه خط مشى حزب در ایام
آینده تشکیل شده است. سپس، گفتار خود را آغاز مىنماید و پس از مشاوره و
تبادل فکر و بررسى جمیع جهات، اتخاذ شده است و ادله صحت این نظریه را توضیح
مىدهد و با بیان مستدل خویش، حضار را اقناع مىنماید. سپس، مىگوید اجراى
این برنامه، که حاوى سعادت کشور و پیروزى حزب است، نیاز به سعى و عمل
دارد، باید اعضاى حزب همت گمارند، فعالیت کنند، تا به هدف مورد نظر دست
یابند. چه، نیل به موفقیت، وابسته به کوشش اعضاى حزب است و بدون آن، پیروزى
نهایى و موفقیت شایسته حزب ناممکن است.
اصول سخنرانی : ترغیب و ایجاد انگیزه
خطیب یا سخنور اسلامى نیز در آغاز سخن، شنوندگان را از موضوع بحث خود، که توحید در عبادت است، آگاه مىسازد. سپس ادله عقلى و شرعى آن را بیان مىکند و شنوندگان را در امر یکتاپرستى اقناع مىنماید. ضمنا، به آنان مىفهماند که منشاء سقوط و انحطاط انسانها، هوىپرستى، شهوت پرستى، مال پرستى، مقام پرستى، قدرت پرستى و دیگر پرستشهایى نظایر اینها است، و تنها راه رهایى از تمام پرستشهاى ناروا و ذلتبار، یکتاپرستى و توحید در عبادت است. به همین جهت پیشواى گرامى اسلام براى نجات مردم عصر جاهلیت، دعوت خود را از یکتاپرستى آغاز نموده و به مردم فرمود: قولوا لا اله الله تفلحوا
کلمه توحید را بگویید،
یکتاپرست شوید، و پرستش غیر خدا را ترک گویید تا رستگار گردید و به سعادت
ابدى و آزادى واقعى، که شایسته مقام انسان است، دست یابید.
کسى که از عز
بندگى خدا برخوردار مىگردد و به ارزش واقعى آن پى مىبرد، هرگز به ذلت
بندگى غیر خدا تن نمىدهد و آن کس که خداوند را مالک واقعى خود شناخت،
مملوک غیر خدا نمىشود. این افتخار، در درجه اول، براى اولیاى بزرگ و
عالیقدر خداوند است.
على (علیه السلام) در پیشگاه الهى عرض مىکند: الهى کفى عزا ان اکون عبدا و کفى بىفخار ان تکون لى ربا. (1)
بارالها، کافى است براى من، این عزت، که بنده تو باشم و کافى است براى، من این افتخار، که تو مالک من باشى.
ایجاد
رغبت و میل در شنوندگان، براى انجام وظایف یکتاپرستى و خوددارى از
هوىپرستى، اگر سختتر از اقناع عقلى و شرعى نباشد، آسان تر نیست، زیرا
مردم، به طور طبیعى، خواهان ارضاى بىقید و شرط هواى نفس و اقناع خواهشهاى
مشرکانه خود هستند. خطیب اسلام باید آنان را از این راه بگرداند و به مسیر
یکتاپرستى و اطاعت بىقید و شرط از حضرت بارى تعالى سوق دهد و این کارى
است بس مشکل و دشوار.
براى آن که ترغیب خطباى اسلام، هر چند بیشتر مؤثر
افتد و شنوندگان را بیش از پیش، در پیمودن راه حق علاقهمند سازد، باید در
تحکیم مبادى ایمانى آنان بکوشند، حس خدا دوستى را در ضمیرشان تقویت نمایند،
و آنان را به رحمت واسعه الهى و رضوان او امیدوار سازند. خلاصه، حب خدا و
عشق به سعادت ابدى است که مىتواند حس هوىپرستى را مهار نماید، حب شهوات
را تضعیف کند، و آدمى را از خطرات ناشى از آنها مصون و محفوظ دارد.
افراد
با ایمان، بر اثر خدادوستى و علاقه به رضوان الهى، آن چنان مجذوب اطاعت
امر حق مىشوند که براى نیل به خوشنودى و رضاى او، به جبهه جنگ مىروند و
در این راه جان خود را، که عزیزترین سرمایه زندگى آنان است، فدا مىکنند.
با
توجه به این که اطاعت از هوى و شهوات، بر وفق جاذبه طبیعى و خواهش دل است،
بىگمان، واپس زدن آنها از مواضعى که دارند، بسیار سنگین و دشوار است.
شاید روایت ذیل، ناظر به همین امر باشد.
منابع:
1. بحار، ج 74، ص 400.
2. سخن و سخنوری – آیه الله فلسفی
تبیان